خونه در سکوته ! بیبی سرش تو لپ تاپشه و انگاری بهترین وقت برای نوشتن منه ...
میدونی بنظرم همیشه یه موضوعـی هست که آدم خودشو باهاش مشغول کنه و آروم نشینه ! یا شاید من اینطوریم نمیدونم ... نمیدونم چرا یه لحظه دست نمیکشم و بگم بشین یکم با حال خوب از الانت لذت ببر ! سری یه داستانی درست میکنم که اعصاب خودمو بهم بریزم :))
الانم راستش یه دلخوری کوچیکی با بیبی پیش اومده و سر همون فکرم مشغوله ! یعنی واقعنش خودم هم نمی دونم داستان چی شده و چطور شده فقط میدونم الان باهم یه ذره تو قیافه ایم خخخ :)) خوب بگذریم از بار قبلـی که اینجا نوشتم سه هفته ای میگذره اما خوب کلـی همه چیز تغییر کرد !

اون روزا روزای به شدت استرس زایی بود ، میتونم بگم یکی از عمیق ترین استرس های زندگیم رو تجربه کردم ... فکر اینکه قرار باشه آدم بی خونه بمونه واقعا سخته ! اما چیزی نگذشت که بعد از صحبت با صابخونه های مختلف ، بالاخره یکی ازین خونه ها مارو قبول کرد !
به زبون ساده میاد اما در اون زمان رویایی تر از این حرفا بود که من برای شما بگم ... به چند دلیل اونم این که باید یکمی بک گراند از اجاره نشینی در آلمان رو بدونید... خوب هر کسی میخواد به اینجا مهاجرت کنه یا مهاجرت کرده میدونه کلا خونه پیدا کردن یه معزل هست به خودی خودیش چه برسه که شما دانشجو هم باشی و کار نداشته باشـی ! یعنی خیلی روتینه که طرف 3 ماه میگرده و به زوووور یه خونه پیدا میکنه بلکم هم نکنه ! خوب ؟! ازینا گذشته معمولا دانشجوهایی مث ما که فیش حقوقی ندارن میرن سراغ صابخونه هایی که مستقیم خونه اجاره میدن ، چرا که املاکی ها معمولا معیار و ملاک زیاد دارن و به آدم دانشجو خونه نمیدن خوب ؟! یعنی شما همه اینا رو داشته باشید که خونه ی مورد نظر داشت به علاوه که تازه هم بازسازی شده بود و خیلی خوشگل و خوش نقشه بود ... وقتی دیدیمش فوق العاده به دل من نشست ... پر نوریش پنجره های بلندش چوبای تیره رنگش و حموم توالت مدرنش ! یه جوری که وقتی خونه رو دیدیم نشستیم تو ماشین دوستمون و من گفتم خیلی خوشگل بود ولی عمرا به ما نمیدنش ! ولـی انگاری همون لحظه مرغ آمین صدای دل کوچولوی منو شنیده بود که دو روز بعدش خانوم املاکی ایمیل داد و گفت خونه برای شماست .

حالا فکر میکنید صاحب خونه کی بود ؟! کلیسا ! کدوم کلیسا ؟! همونی که هفته اول رفته بودم سر زده بودم و مراسم داشتن ... یعنی همش مث خواب بود ! آیم سو گریتفول ^_^ هیچی دیگه بعدشم مراسم جمع کردن و پهن کردن و آشپزخونه نصب کردن و ... (این خونه آشپزخونه نداشت) همه یه 12 روزی طول کشیده و دیگه فقط مونده یکی دوتا کارتن که اونام چیزای خاصـی نیستن مهم اصلیا بودن که چیدیم ... البته در این بین من هم مریض شدم و هم اکنون هم در حالت مریضی به سر میبرم اما خوب ارزششو داشت !

کلاس زبان هم متأسفانه یه بامبولایی در آورد و یهو گفت نخیر اشتباه گفتیم همینطوری نمیتونی بری لول بعدی و گواهی زبانت مال سال 2022 پس باید بیای یه تست دیگه بدی رفتم امتحان تعیین سطح دادم و اون سطحی که میخواستم رو قبول شدم اما خوب بازم تعویق دادن و گفتن از 3 آپریل شرو میشه اون موقع بیا ! پنج روز دیگه هم تولد اینجانبه که نمیدونم بالاخره تولد میگیریم یا نه ! حسم میگه این مرد یکی دو روز مونده دوستاش رو دعوت میکنه و میگه بیان همگی ! امیدوارم که اینجوری نشه ... چون منو اگر بشناسید اجتماعی که نیستم ازین جمع ام خوشم نمیاد دیگه نور علی نوره !

میدونی خیلی وایب دهه 60 ای دارن ... شایدم از اول چون دوستای محسن بودن من با گارد نسبت بهشون شروع کردم ولـی خوب قلبا باهاشون مأنوس نشدم با این که همشون آدمای خوبین ! میدونی من این آدما رو درک نمیکنم ! هی موزیک ایرانی رقص ایرانی همه چی فارسی فارسی فارسی ! من از اون مملکت درومدم چون رسما از همه چیش زده شده بودم دیگه ! نمیدونم چه اصراریه هی برگردیم به چیزایی که یه روزی ازشون فرار کردیم ! مثلا میگما ترجیح من به جای مافیا کارائوکی خوندنه یا مثلا پانتومیم یا بردگیم یا دوست دارم موقع شام به جای آهنگ قری ایرانی و معلوم نبودن فاز مجلس سر میز نشسته باشم و موزیک ملایم پخش شه از به زور مست کردن و ویسکی خرکی زدن آقایون خوشم نمیاد ، هرکی خوشش اومد بنوشه هرچی ام میخواد بی جنبه بازیم در نیارن الکی ! مثلا من خودم یکی دوتا روزه یا شراب قرمز شیرین یا زکت (همون شامپاین) کافیمه دیگه هی اصرار رو نمیفهمم ! ولـی خداییش آدمای بسیار خوب و کار راه بندازین همه این حرفا که میگم سلیقه ایه و فقط مشکل منه !

بعدشم که عید رو در پیش داریم که یه هفته بیشتر نمونده و من هنوز هیچ کاری نکردم میخوام برم الان یکمی سبزه بذارم ، سیر و سرکه خریدم سکه ام که داریم سیب ام میخرم میمونه سماق و سنجد که امیدوارم مغازه افغانی داشته باشه ! سنبل ام باید یه روز برم از OBI بگیرم چون دیده بودم که دارن ...
جمله ام تموم نشده یه سرچ کردم تو گوگل و سنبل ام هم خریدم :دی ولی سنبل سفید نداشت صورتی تیره خریدم قبوله ؟! واااای همین که چرخ میزدم تو سایت و دنبال هفت سینم میگشتم کلی خلقم وا شد ... میگما چقددددرررر هفت سین ذوق و شوق داره همیشه عید چه حال خوبی داره حتی اگر خارج باشی حتی اگر بهونه اینا برای خوشحالی عید پاک باشه و تو عید نوروز بازم تخم مرغ رنگی هارو آدم میبینه و کیف میکنه ... آخ آخ همین روزا میرم تخم مرغ رنگی هم میخرم ... یه نیمچه کنسولی گذاشتم تو راهرو که میخوام هفت سین رو تون اون بچینیم جلوشم آینه است بغلشم شمعدونام ^_^ برم برم همین الان بساطش رو نصفه نیمه محیا کنم تا بعدا که به تکامل برسه ! امیدوارم این سال و این نوروز پر از خیر و برکت باشه واسه همه ایرانی ها همچنین خانوادم ، امیدوارم اوضاع مالی همه بهتر بشه و از غم و غصه بیان بیرون .... میبوسمتون دوستام ... روزاتون پر از عشق و حال خوب !