سلام به صفحه خالـی این بلاگ همیشگـی ... طفلکم خیلی وقتا میشده بهش سر بزنم و نزدم و همش هم یه دلیل داره اینکه دوست دارم با خبرای خوش اینجـا باشم با حال ِخوب ! با همون آرامشـی که این روزامونو گرفته ... خوب دیگه تا اینجای زندگی فهمیدم که ما هر آینده ای چه دور و چه نزدیک تو دستمونه خودمون از قبل بناش میکنیم این هم همونه برای ریحـآن ِ دو سال پیش !

والا خیلی حرف برای گفتن ندارم بارون زده پشت شیشه و یه دقیقه آروم و یه دقیقه شدید میشه ! بیبی دانشگاست و منم هنوز قهوه و لقمه کره بادوم زمینی از صبح مونده بغل دستمه و برنداشتم. چند دقیقه یکبار چک میکنم ببینم خونه جدیدی آگهی شده یا نه یا ایمیلی جواب داده شده یا چی !
واضح تر بگم ما تا 3 هفته دیگه اینجـا قرار داد داریم و تا اطلاع ثانوی سقفی بالا سرمون نیست بعد اون ! که حیرون و ویرون موندیم وسیله ها رو چه کنیم و خودمون کجـا بریم، بازم خداروشکر همه اینا اینجـا اتفاق میفته که بازم یه آرامشی توأمان خودش داره ! ولی خوب کار فعلیم اینه که برای همه ی آگهی ها بفرستم دیگه ! واقعا مستأصلم! اگر میشه برام انرژی بفرستید که هرچه زودتر خونه مناسبمونو پیدا کنیم و خیالمون راحت شه!

مشکلمون اینه که به دانشجوهم اعتماد نمیکنن فکر میکنن دانشجو پول نداره که بتونه مرتب اجاره خونه پرداخت کنه ... یعنی حتی به قوانین خودشون هم واقف نیستن که بابا ماها هرکدوم حداقل با 12 هزار حساب بلاک میایم وگرنه اصلا بهمون ویزا نمیدن حالا با این حال مستندات هم براشون میفرستیم اما .... بگذریم ! لطفا برام انرژی و دعای خوب بفرستید که همون خونه ای که لیاقتشو داریم بدست بیاریم ! بگذریم ...

بالاخره کلاس B2 هم اینجا ثبت نام کردم اونم رایگان ! یعنی رفتم اداره کار گفتم ببین ویزا پیوست دارم و اجازه کار کامل دارم این کلاس زبانی هم که دنبالشم فوکسش رو کاره اول کلی بَک اند فورت شدم اینور و اونور یه کلاس زبان دیگه و اداره مهاجرت و فلان که تازه فهمیدن بابا من ب1 دارم نیاز به کلاسای دیگه ندارم (کلاس ادغام شدن که اجباریه برای مهاجرا) همون B2  رو بهم دادن بدون هزینه اضافی ! البته ثبت نامش چند روز دیگه است ولی خیالم ازون راحته ... امید دارم که کلی اونجا بهتر شم نمیدونم تو ریویو های گوگل که خیلی خوب ازش نوشته بودن ^_^

زاستش فعلا زبونم قفله و حرفـی ندارم فقط پر از استرس خونه ام اومدم اینارو بنویسم که ازتون بخوام برام دعا کنید ولـی یه روز زود میام بیشتر و بیشتر از روزامون میگم مرسـی که میخونیدم ...

 

روزای اول یه روزی دلم گرفت یکشنبه بود و فقط کلیسا باز بود منم رفتم کلیسا !

یه روز برفـی بالای رودخونه ! اینجا پر از رودخونه یا مسیل های کوچیک کوچیکه !
یه خیابونی هست توی مرکز شهر که من وایبش رو خیلی دوست دارم این ساختمونه توجهم رو جلب کرد جالبه که ساختمون بیمه است :)) اینم اون روزایی که پاسکاری میشدم که اجازه کلاسمو بگیرم از دم اداره پلیس رد شدم ازش خوشم اومد :))

این کوچه بغلیمونه داشتم میرفتم به سمت مرکز شهر با همسر قرار داشتم که بریم خونه ببینیم ! وایبش خوب بود !

روزای اوله داشتم میرفتم شهرداری خودم رو به عنوان شهروند تازه وارد معرفی کنم :دی
و در آخر قلعه ای ای که شهرمون بخاطرش معروفه :))