‍ پاهاشو صورتی تابستونـی لاک زده، کنارش هلو و توت فرنگی خورد شده تو ظرف نقلـی گذاشته و با شلوارک نارنجـی و تاپ گل گلی و موهای گوجه شده نشسته زیر باد کولر که از فراغ یارش بنویسه که یادش باشه تابستـون 1402 عجب روزایی بود ، عجب موج سینوسـی ای بود زندگی من ...
دلم کجاست ؟! دلم تو یه کشتی کروز دریاییه مثلا تو آب های جنوب فرانسه با اون بیکینی هایی که 2 سال پیش خریدم و مونده تو کمد تو بقچه لباس های قرتیم ،  با بیبی بخوابیم زیر آفتاب و تَن کنیم ، چند روز که گذشت و حسابـی که جزغاله شدیم بشینیم تو سایه و کتاب بخونیم مثلا همین Beach Read که یه روزی یکی از دوست ـای کتابخونم بهم هدیه داد و هنوز گذاشتمش کنج کتابخونه ، بلند بلند برا بیبیم بخونمش و به جاهای رمانتیکش که رسیدم محسن با یه نگاه عاقل اندرسفیه نگام کنه و قاه قاه بخنده ... دلم برا خنده هامون تنگ شده ...
اینا که رویا بود ولی واقعا مهم نیست امروز کجاییم تمااام آرزوم برای سال آینده اینه که خونه خودمون باشیم با دل ـآی خوشحال با لباسای رنگی با خوراکیای شیرین موودمون رو خوب کنیم ، دلم میخواد این چمدون آبی کاربنی خوشگلم به جای جلو چشم تو کمد باشه یعنی این که من settled شدم. 
دلم میخواد محسن این حرفای قشنگش رو این قربون صدقه هاشو به جای پشت گوشـی درگوشم بگه ، حتی دلم میخواد بجث هامون رو در رو باشه ...

این تابستـون عزیز و به ظاهر طولانی تابستونِ رفتن من نیست ، در خوشبین ترین وضعیت آخراش برنامه مصاحبه ام مشخص باشه ، هیچ چـیزی به لحاظ روند مهاجرت مطلقا با پست گذشته تغییر نکرده اما خوب دید من که میتونه تغییر کنه من که میتونم زورم رو بزنم که مثبت باشم و رو پاهام وایسم . بعد از پست قبل کلـی با محسن حرف زدیم . حس میکردم ازم خودشو دور کرده حس میکردم که باهام رو راست نیست ... و نبود ! همه رو نگه داشته بود تو خودش . اما خوب با حرف زدن زیاد we're on better terms now ! امیدوارم آگوست که میاد ماه خوبـی باشه برامـون لحظه ـآی قشنگی بسازیم ! باورم نمیشه وقتی بیاد یکسـال گذشته از دیدن ِ محسن ! 

این روزا دغدغه ی مهممون پیدا کردن خونه است ، محسن با صاحبخونه اش مشکل پیدا کرده و دلش میخواد زودتر ازینجا بره ! خونه خونه قشنگیه اما خوب مشکل زیاد داره، اولیش اینه که گرمایش خوب که چه عرض کنم گرمایش نداره ، زیرش خالیه و گرمایشش هم افتضاحه واسه همین زمستون رو نمیتونیم بمونیم ! ازونطرف صاحبخونه اش حسابـی طلبکاره و با اینکه بابت کارای ساختمـون پول میگیره اما همه چیز رو میندازه گردن مستأجرا ... خوب یه مسئله سی یورو بود که پول زور میخواست بگیره ... خوب بذار تعریف کنم ! اونموقع که محسن اومد تو اون خونه گفت مِی برات کابینت ـآرو عوض میکنم ، درخواست ما نبود خودش گفت و نقشه اش رو داد! زمانش که رسید به محسن گفت خوب کندن این کابینت ـآی قبلی با خودت! که خوب محسن وظیفه اش نبود اما چون صابخونه همسایه رو معرفـی کرد که بیشتر کارو به عهده میگرفت تقریبا قبـول کرد، اومد و کندن و خونه ام کلـی بهم ریخت و کثیف شد و کابینت ـآی جدید رو نصب کردن حالا صابخونه میگه هزینه کار همسایه رو تو باید بدی ! اونم طلبکار هی اومده دنبال محسن که پول من رو بده ... محسن ام اولش باهاش صحبت کرد که اصن خونه خونه من نیست پول چی رو بدم تو بابت چیزایی که تو قرار داد پول میگیری هم خدمات نمیدی من این رو بدم ؟! بعد که دید تو گوشش نمیره رفت سراغ وکیل و این داستانا ...

حلا تو این گیر و دار خوب من به یه برگه ای نیاز داشتم که صابخونه بهمون بده که دیگه نه محسن میره سراغش که ازش بگیره نه فکر میکنم که اون بده ! هیچـی دیگه منم با صابخونه های مختلف مکاتبه میکنم وقت بازدید خونه میگیرم که محسن بره خونه ببینه و اگه بشه بره خونه جدید قبل ازینکه بیاد :) واقعا امیدوارم که بشه چون اصلا حوصله نگرانی جدید ندارم . بدیش اینه که خونه ها هم ده تا یکی جواب میدن ! و اصن جواب آدم رو نمیدن حتی در این حد که بگن شرایطتت با ما نمیخونه و بآی :دی

چند روز دیگه تولد مامان محسن ـه میخوام براش کیک بگیرم و برم در خونشون بلکه هم خوشالش کنم هم غیبت کبری من رو نادید بگیرن و از خیرم بگذرن :)) امیدوارم اگه رفتم هی نخواد جای پسرش رو خالی کنه و خنج به دل من بکشه کاش بدونه منم آدمم و به اندازه کافـی خودم غصه میخورم ... فقط نمیدونم دقیقا چی بپوشم دلم حال ِ تابستونی داره میخوام گوشواره های بزرگ رنگین کمونی بندازم با رژ سرخابی و شومیز سفید سرمه ایم ^_^ بریم براش تولد بگیریم !

پریروز هم تولد دامادمون بود ، خوشـآلم که سنت حجاب به طور کلـی از خونه امون رخت بربسته و دیگه هرکی هرچی دلش بخواد میپوشه حتی جلوی عمه خانم ! البته این فعلا فقط تو خانواده پدری حکم میکنه ولی بازم خوبه ! به زور و خِرکش کنان منو برده بودن چون اصلا حالش رو نداشتم ! اونجا هرچی بهم میگفتن داد میزدم دست خودم نبود :( کاش تا برگشتن محسن هیچ دورهمی ای نبود ولی نمیشه ... امیدوارم این بار خونه مادرشوهـر خوب باشه و حالمو خوب کنه !