حالم بسیـآآآآآر خوبه ، چشآم ـو حتی لبام اَوت آو کانترول با هم میخنده و کاریشـم نمیتونم بکنم !
بیبی جـآنم تو همونـی که روح منو 17 ساله نگه داشتـی ، همون دخترک نوجوونـی که قلبش از دیدنت تالاپ تالاپ کنه و وقتـی بسمتت میاد قدماش سست میشه ... همونـی که بس خیره چشمـآت بشه بهش اعتراض کنـی ، همونی که از حس خوشبختی شبونه تو اتاقش اشک بریزه و به داشتنت به خودش بباله ... همونطـوری که امروز هزار بار گفتـی و هزار بار من ... بازم میگم دوست دارم بهترینم :* روزـآ ، تاریخ ـآ بهونه ان که ما خوشبختیمون رو باهم جشن بگیریم ، و من هر روز منتظر یه بهـونه جدیدم ، یه بهونه جدید که شب رو به یادت نخوابم و تا صب تو جام غلط بخورم و به خوشـی روز بعدترش فکر کنم . به جاذبه ی بی نظیر اون لحظه ای که حتی اگر تو پابلیک ترین نقطه ی شهر داریم قدم میزنیم و فاصله مون از یه حدی کمتر میشه تاب نمی ـآرم و یه بوسه رو لپ ـآت میکارم ... زندگـی آدم پر از حادثه ست و هیچ آینده ای قابل پیش بینی نیست ، اگرچه من این حس الانم رو مادآآآم زیستنم آرزو کنم ، ولـی مینویسم که یادم بمونه ولنتاین 2017 خوشبخت ترین بودم با تو ! قطعا نه با هدیه ای که ازت گرفتم ، بلکه با احساس عشق خالصـی که بهم دادی ، با لبخندـآیی که تو اوج خستگی بهم تحویل میدادی ، با قدم زدن کنارم تو سرما ، با بوسه ـآی مداومت پشت دستمو خاااانوم خطاب کردنم ، با این حسـی که همیشه خدا بهم نشون دادی تا قرون آخر پول ـآتو حاضری بخاطرم بی دریغ خرج کنی و تا تموم انرژیت رو پای باهم بودنامون میذاری تا جایـی که تن خسته ات خونه برسه !!! عجیب ترین احساسم اون جا بود که منه عکاس ، دوربین به دست دلم نمیومد این لحظه ـآرو ثبت کنم ، زل زده بودم تو انعکاس خودم تو چشمات و فکر میکردم و چه لحظه ای بهتر از این برای ثبت شدن ... نیازی به عکس نیس عشق من ، امروز به وقت عاشقـی ـه ما بهترین لحظه برای جاودانه شدن بود ^__________^



+ قشنگیش به اینه که دستامون رو هم ـه ، ترافیک آزاد میشه ، ماشین پشتی بوق میزنه ، تو اول دست منو میگیری با نصف دستت و با دو انگشت دنده رو عوض میکنی ^-^ آخه من چی بگم به تو ؟! 
+ من ... تو ... کردستان شمال ... پشت ترافیک وحشتناک پل صدر ...دست ـآی گره خوردمون و این آهنگی که رو ریپیت بود :*