خوب جونم براتون بگه بعد از ماهها ... خوبین ؟! من بازم تنها شدم دلم تنگ شد و یاد صفحه سپید بلاگ کردم ...راستـی همین اول اول بگم امتحان B2 هم تموم شد و زدیم تو گوشش و همچنان خبری از کار نیست ! یعنی راستش اپلای هم نکردم فعلا دارم یه سری دوره آنلاین میگذرونم و ... تموم که بشه سر کارم میرم . هنوزم نمیدونم کی میشه که پاشم برم ایران یعنی هییییچ ایده ای ندارم . از طرفی دلم برای خانواده خیلی تنگ شده از طرفی ... هعی !!!

یلدا نزدیکه و چقدر دلم تنگه خداییش ... البته که حال و هوای کریسمسی اینجا هم کم نداره خداییش . انقدر شهر کیوت و پرنور میشه که خدا میدونه ! اما من خوب یکی در میون تنهام و محسن اینجا نیست هامبورگه تنهایی هم کم پیش میاد که بیرون برم ! بعضی وقتا آخر هفته میاد یا تعطیلی داره و میاد اما خوب تایم کاریش رو اکثرا اونجاست . منم قرار بود البته تو این تعطیلات برم که هم خونشون فرمودن نمیشه ! بیشعـــووور! خیلی بدم اومد انگار که حالا میخواستم من برم یه هفته بمونم ! کلا دو سه روز میخواستم اونجا پیش هم باشیم شهرو بگردیم دیگه . هتل و اینا هم خیلی گرون میشه کلا نمیدونم حالا تو این تعطیلات میشه جایی بریم یا نه امیدوارم که بشه! 

خوب با این که کلاسمون تموم شد اما من دوستی هام رو نگه داشتم ... خیلی عجیبه من واقعا فکرش هم نمیکردم یه موقع دوستام روس و اسلاویک باشن و با اونا احساس صمیمیت و نزدیکی بیشتری بکنم اما وااااقعا دوستای خوبین ، خیلی ملاحظه گرن و حالا نمیگم همشون اما اکثرشون آدمای خوش نیتین ! برخلاف ایرانی های اینجا ... من نمیدونم چرا ایرانی های خارج با ایرانی های داخل ایران انقدر فرق میکنن (البته میدونم کمابیش) اما من نتونستم ارتباط بگیرم و مثلا دوست صمیمی تو این ایرانی های خودمون پیدا کنم . کاشکی میشد ... حالا همینا که میگم ممکنه یه رد فلگی تو خودم باشه ها ! ولی این دید منه !

توی نوامبر بود اوائل کار محسن بود که یه روزم رفتیم نورنبرگ بیشتر به قصد رستوران ایرانی رفته بودیم اما حاصل شد کلی لباس و پالتو و کفش برای بیبی جان که سر کار بخواد خوشتیپ باشه :)) منم اون روز به غیر یه بافت سفید گوگولی چیزی نخریدم ، همچنان سعی میکنم اقتصاد مقاومتی رو نگه دارم و پولامو سفت چسبیدم :)) ولی بچه ها ! یه قرمز هست که بهش میگن cherry ! من دقیقا یه بافت که نمیشه گفت یه پولیور نرم چری خریدم این زمستون که اصن عاشقشم هی میخوام اونو بپوشم با یه بوت بلند تا زانو که دارم آقا انقد بهم میااااان که نگو اصن خیلی اخلاق بدیه که من دارم به یه لباسی گیر میدم هی همونو میپوشم . در صورتی که آدما لباساشونو چرخشی میپوشن که تکراری نشه من یه لباسیمو که دوست دارم انقد میپوشم تا عنش در بیاد :دی

دیگه از چی بگم ؟! آها بچه ها غذا ساز خریدم مارکش خیلی جذاب نیست نینجائه! ولی کار میکنه من باهاش غذا هندی و چند تا چیز درست کردم تا حالا خوبه به کاره ! یبار باهاش تیکاماسالا درست کردم بد نشد ، نمیتونی بگی مث مال بیرونه خوب چون ادویه های هندیش مث گارام ماسالا و تندوری ماسالا نداشتم اما تلاشمو کردم و بد نبود دیگه ... آخه منو محسن خیلی اهل غذای بیرونیم یعنی همینجوری یهو میشینیم تو خونه میگیم چیکار کنیم دلمون شاد شه ؟! غذا سفارش میدیم ... جدیدا یه فست فودی پیدا کردم نزدیکمون ازش بال تریاکی میگیرم آقااااا خیلی خوبه ! قشنگ معلومه تایم شاممه همه فکر و ذکرم تو غذاست ...

راستش خیلی حرفیم برا گفتن نداشتم فقط یهو دیدم دلم تنگه دست به بلاگ شدم :))
شباتون قشنگ و پر ستاره ... میبینم که آسمون ایران خیلی آلوده است مراقبت کنید قشنگا :*